شب شنیدم که درختانه بلند هوس گفتن نامت دارند و به هم می گویند «اسم زیبایی داشت»
راستی!! یاد کسی نیست چه بود؟ در جواب برگی که ز من می پرسید، نام زیبای تو را
لب زهم نگشودم، من فقط خندیدم من فقط خندیدم که چرا نام ترا می پرسند؟
شب بد، خاطره ای بود، هوا مثل چشمان تو خواب آور بود.
و درخت گیلاس بی تو تا صبح دلش خونین بود.
ای دریغا چه عبث! من نگفتم با برگ نام زیبای تو را. راستی ، تو به من آهسته بگو
برگها، عاشق چشمان تو اند؟!! دل تو پیش درختان ماندست؟!!
من دلم می خواهد که به جبران خلاف شب پیش به بلندای شب یلدا، شب پیش تو بنشینم
و به رنگ شفق صبح بگریم تا روز. من دلم می خواهد نگذارم که درخته لب جوی خشک شود.
ولی ای کاش تو می دانستی «من چرا می خندم من چرا می گریم؟!!!»
راستی!! یاد کسی نیست چه بود؟ در جواب برگی که ز من می پرسید، نام زیبای تو را
لب زهم نگشودم، من فقط خندیدم من فقط خندیدم که چرا نام ترا می پرسند؟
شب بد، خاطره ای بود، هوا مثل چشمان تو خواب آور بود.
و درخت گیلاس بی تو تا صبح دلش خونین بود.
ای دریغا چه عبث! من نگفتم با برگ نام زیبای تو را. راستی ، تو به من آهسته بگو
برگها، عاشق چشمان تو اند؟!! دل تو پیش درختان ماندست؟!!
من دلم می خواهد که به جبران خلاف شب پیش به بلندای شب یلدا، شب پیش تو بنشینم
و به رنگ شفق صبح بگریم تا روز. من دلم می خواهد نگذارم که درخته لب جوی خشک شود.
ولی ای کاش تو می دانستی «من چرا می خندم من چرا می گریم؟!!!»