در گرگ و میش بودن ها و رفتن ها
روی دســتـــهــای عـاشـق تـو
خواب قاصدکی تنها می دیدم
چه بی پناه بر شانه هایت تکیه داده بود
چـقـدر جا می خواهـد این رویای آشفته
تمام قد ایستاده ام
مـــــــرا قــــاب کـــن
مـــــــرا بــیـــدار کـن
بـگـذار خــاطــره هــا نـفـس بکـشنـد
سطری هم از مــــرد باران زده بنویس
شبیخون تنهاییش را به دریا زد و رفت
بــی تـاب و بـــیــقـــرار
لـغـزید بر دل طــوفـانی ام
سهم دریا تنها قایقی بود
که تـو را بـا خــود بـرد
روی دســتـــهــای عـاشـق تـو
خواب قاصدکی تنها می دیدم
چه بی پناه بر شانه هایت تکیه داده بود
چـقـدر جا می خواهـد این رویای آشفته
تمام قد ایستاده ام
مـــــــرا قــــاب کـــن
مـــــــرا بــیـــدار کـن
بـگـذار خــاطــره هــا نـفـس بکـشنـد
سطری هم از مــــرد باران زده بنویس
شبیخون تنهاییش را به دریا زد و رفت
بــی تـاب و بـــیــقـــرار
لـغـزید بر دل طــوفـانی ام
سهم دریا تنها قایقی بود
که تـو را بـا خــود بـرد