جنگل سرخ خزان در پی مرگ جهان بادها در پيشند
لبها به صدا در آمد مرگ من نزديک است
خوشحال دمی نيست شوم نه با زمين اسير و ...
خنداش مهو شود و لرزشی بر خاکش دير زمانيست در خاکم
آتشي هست از آن در باکم چگونه اينچنين تاب آرم عمريست داز
ريشه هايم قطور در جنگ با ستم کارانم
خسته از ظلم خسته از باد کی زمانيست که من طوفانم
ويران کنم هر چه درد آرانم گاهيست به خوابی ژرف می آرامم
در سکوتی دل انگيز من بيدام خوشحال از آن همه رويا به شادی بسوی هم قطارانم
نگاهم به تن سرد و زشت و زمخت اندوهی بر دل
سنگين شود اين دستانم به زمين می کوبم
چی کردی با عزيزانم
لبها به صدا در آمد مرگ من نزديک است
خوشحال دمی نيست شوم نه با زمين اسير و ...
خنداش مهو شود و لرزشی بر خاکش دير زمانيست در خاکم
آتشي هست از آن در باکم چگونه اينچنين تاب آرم عمريست داز
ريشه هايم قطور در جنگ با ستم کارانم
خسته از ظلم خسته از باد کی زمانيست که من طوفانم
ويران کنم هر چه درد آرانم گاهيست به خوابی ژرف می آرامم
در سکوتی دل انگيز من بيدام خوشحال از آن همه رويا به شادی بسوی هم قطارانم
نگاهم به تن سرد و زشت و زمخت اندوهی بر دل
سنگين شود اين دستانم به زمين می کوبم
چی کردی با عزيزانم