نامه ای برای او...
عاشقانه 27
سلام عزیز دلم، امروز مونده و تنهام، اومدم خودمو معرفی کنم. واقعا من کی هستم؟ می دونی چرا اینو می گم؟ دلیلش رفتنه!! آره رفتن، اما به یه روش دیگه. من آدم درستی نیستم اما آدم پستی هم نیستم. شاید کارای پست کرده باشم ولی تو بدون که همیشه دوستت داشتم. عیب و ایراد اونقدر دارم که اگه بخوام با تو که همه چیزمو می دونی راجع بهشون حرف بزنم می شه هزاران صفحه. ولی می خوام تو بدونی که تو دوست داشتن همیشه یه رو بودم. به کسی خیانت نکردم و از خیانت کردن متنفرم. تو عالم دوستی آدم درستی بودم اما هر موقع کار درستی انجام دادم یه ضربه کاری خوردم.
همیشه بهترین مشاوره رو به همه کسایی که گفتی دادم و راه درست رو بهشون نشون دادم ( لا اقل تا اون حدی که عقلم می گفت درسته) اما به خودم که می رسه نمی دونم باید چی کار کنم. می خوام یکی کنارم باشه و بگه چی کار کنم. به چشمات قسم خسته ام بر خلاف بقیه که از دست روزگار و آدما!!! من از دست خودم خسته ام؟؟!!! هیچ وقت نتونستم یه آدم معمولی باشم! مثل بقیه دروغ بزنم واسه هوس دنبال اینو اون راه بیوفتم بقیه رو مسخره کنم! فخر بفروشم! زیاده از حد دنبال دنیا و این جور چیزا باشم!؟ شعار خوب بودن بدم. همه این چیزا باعث شد خیلی احساس تنهایی کنم باورم کن که تنهام. و ... دوست دارم داد بزنم دوست دارم فریاد بزنم و بگم: دوستان شرح پریشانی من گوش کنید، داستان غم تنهایی من گوش کنید... قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید، گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید، شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی ؟ سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
تاحالا دوستای خوبی داشتم اما من واسه خیلیا دوست خوبی نبودم امیدوارم کمکم کنی تا منو ببخشن. واسه خیلیا درد و رنج آوردم که بازم می خوام قبل رفتن کمکم کنی تا منو ببخشن. شاید نا خواسته دل خیلیا رو شکوندم ....و شایدم به خیلیا که منو دوست داشتن پشت کردم ... ولی باور کن من بی رحم نبوده و نیستم. من عاشقم می فهمی و اینم همش از خودت شروع شد!!!! همیشه تو خلوت مون راحت باهات حرف می زنم نکنه ناراحت بشی اما من خلوتم دیگه اینجاست .....من گمگشته ام و هنوز منتظر تو هستم تا منو پیدا کنی مگه تو با من عهد نبستی که بیای اصلا اگه نمی خواستی پس چرا گفتی عهد ببندم. واسه اینکه آواره بشم!! واسه اینکه به من یاد بدی عشق حقیقی چیه!! واسه اینکه این جوری دیوونه و شیدا سرگردان کوه و بیابون شم!! واسه اینکه دیگه از هیچ چیز و هیچ کس تو این دنیا لذت نبرم....خوب عزیزم همه اینا شد حالا بگو چه کنم؟ حالا بگو من تنها حرف دلمو با کی بزنم؟ منو ببخش اگه دیگه نیومدم...اینو تو عهد نامه هم بگو.....از قول من بگو بعضی آدما تو این دنیا حرفایی واسه گفتن دارن اما جنس حرفاشون رو کسی نمی فهمه.......یا اگه هم یه کم حس کنه زود فراموش می کنه..... پس بهتره ساکت بشن تا مرگشون فرا برسه ...مثل من که خیلی وقته چشم به راهم....چون چیزی واسه گفتن ندارم....خوب چه می شه کرد منم از این جور آدمام. دنیا، روزگار، آدمای جور واجور تو رو اون قسمتون میدم... منو ببخشین شما خوب بودین ، اینجا بد من بودم!! دوست داشتن رو دوست بدارین چون لحظه بعدی ممکنه نباشین.
می روم شاید کمی حال شما بهتر شود، می گذارم با خیالت روزگارم سر شود، از چه می ترسی؟ برو دیوانگی های مرا، آنچنان فریاد کن تا گوش عالم کر شود، می روم دیگر نمی خواهم برای هیچ کس، حالت غمگین چشمانم ملال آور شود، باید این بازنده ی هربار-جان عاشقم، تا به کی بازیچه ی این دست بازیگر شود؟ ماندنم بیهوده است، امکان ندارد هیچ وقت، این من دیرین من، یک آدم دیگر شود...........
خوب عزیزم، این همه ی حرفام بود. فکر میکنم این شعر خودش گویای حال و روزم هست، من تا خوردم، کاملا خم شدم. دیگه چیزی تا شکستنم نمونده!؟ خیلی خسته تر از اونی هستم که بتونم کاری بکنم. شاید .....نمی گم ....اما دیگه......و نه ..... می خوام یه مدت .......دیگه از همه چی خسته شدم...خصوصا از خودم....لا اقل بیشتر نگام کن. همین. احقر
--------------------------------------------------------------------------------------
بچه ها من دختری را دوست داشتم که می خوام با او ازدواج کنم اما نیست الان یکسال ندیدمش
عاشقانه 27
سلام عزیز دلم، امروز مونده و تنهام، اومدم خودمو معرفی کنم. واقعا من کی هستم؟ می دونی چرا اینو می گم؟ دلیلش رفتنه!! آره رفتن، اما به یه روش دیگه. من آدم درستی نیستم اما آدم پستی هم نیستم. شاید کارای پست کرده باشم ولی تو بدون که همیشه دوستت داشتم. عیب و ایراد اونقدر دارم که اگه بخوام با تو که همه چیزمو می دونی راجع بهشون حرف بزنم می شه هزاران صفحه. ولی می خوام تو بدونی که تو دوست داشتن همیشه یه رو بودم. به کسی خیانت نکردم و از خیانت کردن متنفرم. تو عالم دوستی آدم درستی بودم اما هر موقع کار درستی انجام دادم یه ضربه کاری خوردم.
همیشه بهترین مشاوره رو به همه کسایی که گفتی دادم و راه درست رو بهشون نشون دادم ( لا اقل تا اون حدی که عقلم می گفت درسته) اما به خودم که می رسه نمی دونم باید چی کار کنم. می خوام یکی کنارم باشه و بگه چی کار کنم. به چشمات قسم خسته ام بر خلاف بقیه که از دست روزگار و آدما!!! من از دست خودم خسته ام؟؟!!! هیچ وقت نتونستم یه آدم معمولی باشم! مثل بقیه دروغ بزنم واسه هوس دنبال اینو اون راه بیوفتم بقیه رو مسخره کنم! فخر بفروشم! زیاده از حد دنبال دنیا و این جور چیزا باشم!؟ شعار خوب بودن بدم. همه این چیزا باعث شد خیلی احساس تنهایی کنم باورم کن که تنهام. و ... دوست دارم داد بزنم دوست دارم فریاد بزنم و بگم: دوستان شرح پریشانی من گوش کنید، داستان غم تنهایی من گوش کنید... قصه ی بی سر و سامانی من گوش کنید، گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید، شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی ؟ سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
تاحالا دوستای خوبی داشتم اما من واسه خیلیا دوست خوبی نبودم امیدوارم کمکم کنی تا منو ببخشن. واسه خیلیا درد و رنج آوردم که بازم می خوام قبل رفتن کمکم کنی تا منو ببخشن. شاید نا خواسته دل خیلیا رو شکوندم ....و شایدم به خیلیا که منو دوست داشتن پشت کردم ... ولی باور کن من بی رحم نبوده و نیستم. من عاشقم می فهمی و اینم همش از خودت شروع شد!!!! همیشه تو خلوت مون راحت باهات حرف می زنم نکنه ناراحت بشی اما من خلوتم دیگه اینجاست .....من گمگشته ام و هنوز منتظر تو هستم تا منو پیدا کنی مگه تو با من عهد نبستی که بیای اصلا اگه نمی خواستی پس چرا گفتی عهد ببندم. واسه اینکه آواره بشم!! واسه اینکه به من یاد بدی عشق حقیقی چیه!! واسه اینکه این جوری دیوونه و شیدا سرگردان کوه و بیابون شم!! واسه اینکه دیگه از هیچ چیز و هیچ کس تو این دنیا لذت نبرم....خوب عزیزم همه اینا شد حالا بگو چه کنم؟ حالا بگو من تنها حرف دلمو با کی بزنم؟ منو ببخش اگه دیگه نیومدم...اینو تو عهد نامه هم بگو.....از قول من بگو بعضی آدما تو این دنیا حرفایی واسه گفتن دارن اما جنس حرفاشون رو کسی نمی فهمه.......یا اگه هم یه کم حس کنه زود فراموش می کنه..... پس بهتره ساکت بشن تا مرگشون فرا برسه ...مثل من که خیلی وقته چشم به راهم....چون چیزی واسه گفتن ندارم....خوب چه می شه کرد منم از این جور آدمام. دنیا، روزگار، آدمای جور واجور تو رو اون قسمتون میدم... منو ببخشین شما خوب بودین ، اینجا بد من بودم!! دوست داشتن رو دوست بدارین چون لحظه بعدی ممکنه نباشین.
می روم شاید کمی حال شما بهتر شود، می گذارم با خیالت روزگارم سر شود، از چه می ترسی؟ برو دیوانگی های مرا، آنچنان فریاد کن تا گوش عالم کر شود، می روم دیگر نمی خواهم برای هیچ کس، حالت غمگین چشمانم ملال آور شود، باید این بازنده ی هربار-جان عاشقم، تا به کی بازیچه ی این دست بازیگر شود؟ ماندنم بیهوده است، امکان ندارد هیچ وقت، این من دیرین من، یک آدم دیگر شود...........
خوب عزیزم، این همه ی حرفام بود. فکر میکنم این شعر خودش گویای حال و روزم هست، من تا خوردم، کاملا خم شدم. دیگه چیزی تا شکستنم نمونده!؟ خیلی خسته تر از اونی هستم که بتونم کاری بکنم. شاید .....نمی گم ....اما دیگه......و نه ..... می خوام یه مدت .......دیگه از همه چی خسته شدم...خصوصا از خودم....لا اقل بیشتر نگام کن. همین. احقر
--------------------------------------------------------------------------------------
بچه ها من دختری را دوست داشتم که می خوام با او ازدواج کنم اما نیست الان یکسال ندیدمش