دلم برات تنگ شده
سلامي بعد از يه دنيا فاصله بعد از فرسخ ها دلواپسي...
اونقدر دلم واست تنگ شده, اونقدر هواي تو رو کردم که حوصله هيچ چيز و هيچ کس رو ندارم...
مي خواستم ديگه برات ننويسم اما...... من به تو وابسته شدم...
نوشتن براي تو, مثل هوائيه که باهاش نفس مي کشم...
صحبت براي تو ودر مورد توبا گوشت وخون من عجين شده...
دلم خيلي برات تنگه به اندازه درياي چشمات...
اشک براي ريختن دارم...
نمي دونم چقدر فاصله بين ما مونده...؟
سلامي بعد از يه دنيا فاصله بعد از فرسخ ها دلواپسي...
اونقدر دلم واست تنگ شده, اونقدر هواي تو رو کردم که حوصله هيچ چيز و هيچ کس رو ندارم...
مي خواستم ديگه برات ننويسم اما...... من به تو وابسته شدم...
نوشتن براي تو, مثل هوائيه که باهاش نفس مي کشم...
صحبت براي تو ودر مورد توبا گوشت وخون من عجين شده...
دلم خيلي برات تنگه به اندازه درياي چشمات...
اشک براي ريختن دارم...
نمي دونم چقدر فاصله بين ما مونده...؟