به نام نامی تنها هنرمند که هست نام زیبایش خداوند
راز دلت را به چشمانت هم نگو چون می گریند و راز نگه نمی دارند
به زبانت هرگز رخصت مده که پیش از اندیشه ات به راه بیفتد
قلبت را به کسی بسپار که قلب همه هستی برایش می تپد
نگفته را می توان گفت اما گفته را نمی توان پس گرفت
عاقل هر چیزی را نمی گوید
عشق با یک نگاه آغاز می شود و با یک اخم پایان می پذیرد
سکوت طلاست، کم گویی نقره و پر گفتن بلا
راز دلت را به چشمانت هم نگو چون می گریند و راز نگه نمی دارند
به زبانت هرگز رخصت مده که پیش از اندیشه ات به راه بیفتد
قلبت را به کسی بسپار که قلب همه هستی برایش می تپد
نگفته را می توان گفت اما گفته را نمی توان پس گرفت
عاقل هر چیزی را نمی گوید
عشق با یک نگاه آغاز می شود و با یک اخم پایان می پذیرد
سکوت طلاست، کم گویی نقره و پر گفتن بلا