موضوع انشا: نوروز را چگونه در کردید؟
امسال سال نو خیلی مبارک بود زیرا در امسال پدرم ما را به شمـــال برده است.
این بهترین مسافرتی است که پدرم ما را آورده است چـــون قبل از این هیـــچ وقت ما را به مسافرت نبرده بود!
در راه شمال به ما خیـــلی خوش گذشت!
ما در راه خیلی چپ کردیم!
پدرم می گفت من می پیچم ولی نمی دانم چرا جــاده نمی پیچه!
خواهرم یک بار دستش را از پنجره ماشین بیرون آورد تا پوست تخمـه اش را بریزد و یک ترانزیت از کنار ماشین ما رد شد و دست خواهرم از بازو کنده شـد و ما خیلی خندیدیم!
ما برای ناهار به اکبر جوجه رفتیم!
البته من خود اکبر آقا را ندیدم ولی پدرم که او را دیده است می گوید خیلی جوجه اسـت.
من خیلی نوشابه خوردم و پدرم یک گوشه نگه داشت تا من با خیال راحت بشاشـم به طبیعت!
در جاده خیلی برف آمده بود و ما برف بازی کردیم!
مـن باگلوله برف به پس کـله پدرم زدم و او عصبانی شد و دست من را لای در ماشین گذاشـت و در ماشین را محکم بست.
ما به متل قو رفتیم و سر یک میز نشستیم و پدرم قیلـون و چایی ســـفارش داد
پدرم خیلی قشنگ قیلون می کشد.
پدرم حتی در متل قـو هم از رژیمش دست بر نمی دارد و درِ گوشی به همان پسره که قیلون آورد چیزی مـی گوید و یـک پارچ آب سفارش می دهد!
پدرم عادت دارد نوشابه را با آب قاطی می کند.
کنار ما چند تا جوان نشسته اند و آواز می خوانند:
می خوام برم زن بگیرم! پولامو بدم ان بگیرم! گوجه بدم رب بگیرم و پدرم با این شعر خیلی حال می کند
ولی مادرم عصبانی می ـشود و با پارچ آب پدرم به صورت من می کوبد!
ما را در همان جا در کردیم البته پـدرم خیلی بیشتر از ما در کرد ولی به هر حال به ما خیلی خوش گذشت و من خیلی کتک خوردم.
امسال سال نو خیلی مبارک بود زیرا در امسال پدرم ما را به شمـــال برده است.
این بهترین مسافرتی است که پدرم ما را آورده است چـــون قبل از این هیـــچ وقت ما را به مسافرت نبرده بود!
در راه شمال به ما خیـــلی خوش گذشت!
ما در راه خیلی چپ کردیم!
پدرم می گفت من می پیچم ولی نمی دانم چرا جــاده نمی پیچه!
خواهرم یک بار دستش را از پنجره ماشین بیرون آورد تا پوست تخمـه اش را بریزد و یک ترانزیت از کنار ماشین ما رد شد و دست خواهرم از بازو کنده شـد و ما خیلی خندیدیم!
ما برای ناهار به اکبر جوجه رفتیم!
البته من خود اکبر آقا را ندیدم ولی پدرم که او را دیده است می گوید خیلی جوجه اسـت.
من خیلی نوشابه خوردم و پدرم یک گوشه نگه داشت تا من با خیال راحت بشاشـم به طبیعت!
در جاده خیلی برف آمده بود و ما برف بازی کردیم!
مـن باگلوله برف به پس کـله پدرم زدم و او عصبانی شد و دست من را لای در ماشین گذاشـت و در ماشین را محکم بست.
ما به متل قو رفتیم و سر یک میز نشستیم و پدرم قیلـون و چایی ســـفارش داد
پدرم خیلی قشنگ قیلون می کشد.
پدرم حتی در متل قـو هم از رژیمش دست بر نمی دارد و درِ گوشی به همان پسره که قیلون آورد چیزی مـی گوید و یـک پارچ آب سفارش می دهد!
پدرم عادت دارد نوشابه را با آب قاطی می کند.
کنار ما چند تا جوان نشسته اند و آواز می خوانند:
می خوام برم زن بگیرم! پولامو بدم ان بگیرم! گوجه بدم رب بگیرم و پدرم با این شعر خیلی حال می کند
ولی مادرم عصبانی می ـشود و با پارچ آب پدرم به صورت من می کوبد!
ما را در همان جا در کردیم البته پـدرم خیلی بیشتر از ما در کرد ولی به هر حال به ما خیلی خوش گذشت و من خیلی کتک خوردم.