در راه دوست سر دادم و سرم شكست
افسوس كه دوست وفا نكرد و دلم شكست
در سينه ام غم است كه غوغا مي كند
هان اين قصه شنو كه دل با تو نجوا مي كند
در عاشقي حاجت به استخاره نيست
در شعر و وصف يار جايي به استعاره نيست
در قبلگاه عشق جاي صناي توست
تا روز مرگ من رسد اين دل سراي توست
در عشق و شاعري مقصود من تويي
تا وصل عشق و دوست معبود من تويي
در بازي و قمار عشق من مات گشته ام
روزي رسي به من كه اسير خاك گشته ام
در هر نماز و طاعتي يك آرزو كنم
عاشق شوي تو دوست اين آرزو كنم