مردی با همسرش در خانه تماس گرفت و گفت: "عزیزم! از من خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانم برای ماهیگیری به قشلاق برویم". ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود. این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم. بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن ....
ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار! زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیر طبیعی است، اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است، دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد.
هفته بعد مرد به خانه آمد، یک کمی خسته به نظر می رسید، اما ظاهرش خوب و مرتب بود. همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که: "آیا او ماهی گرفته است یا نه؟"
مرد گفت: "بله ... تعداد زیادی ماهی قزل آلا، چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم. اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی؟"
جواب زن خیلی جالب بود. زن جواب داد: "لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟"
ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار! زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیر طبیعی است، اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است، دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد.
هفته بعد مرد به خانه آمد، یک کمی خسته به نظر می رسید، اما ظاهرش خوب و مرتب بود. همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که: "آیا او ماهی گرفته است یا نه؟"
مرد گفت: "بله ... تعداد زیادی ماهی قزل آلا، چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم. اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی؟"
جواب زن خیلی جالب بود. زن جواب داد: "لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟"