خدايا کمکم کن تا عاشقانه ترين نگاهها را در چشمانش بريزم، خدايا کمکم کن تا در بعد عشق او بهترين و شيرين ترين باشم، به من کمک کن تا سرودن عشق را به هنگام طلوع آفتاب هر بام بر لبانش جاری سازم و راز عشق را در گوشش سر دهم، خداوندا او را نگه دار که من به عشق او زنده ام ...
برايت آسماني خواهم کشيد
پر از ستاره های هميشه نورانی
تو در کنار من روی ابرها
من غرق آن همه مهربانی
کاش می تونستم بهت بگم چقدر دوستت دارم، نه به اندازه همه دنيا که به اندازه تمام وجود خودم ...
کاش می تونستم بهت بگم که چطور لحظه لحظه عدم حضورت رو با ياد ذره ذره وجودت گذروندم ...
کاش می تونستم بهت بگم که منو بفهم، تنهايی منو باور کن که من تنهايی تو رو می پرستم ...
کاش می تونستم از اين کالبد تکراريه آدميت خارج شم، بشم نور، بشکنم، نفوذ کنم به درونت، بشم جزئی کوچک از روح بزرگت ...
کاش می تونستم يه جا تو مکان و زمان گم شم، دوباره خودمو در نزديک ترين حالت کنارت پيدا کنم ...
به من گفت: يادته گفتم تو تک ستاره آسمونه قلبه منی؟ شرمنده، اون شب هوا ابری بود، چيزی معلوم نبود، ولی امشب هوا صافه و پر از ستاره ...
هيچ چيز سختر از انتظار نيست، آن هم انتظار برای لحظه ای که يک آشنا صدايت کند و به تو بفهماند که دوستت دارد، اما هر چقدر هم که انتظار سخت باشد به آن لحظه زيبا می ارزد، پس انتظار می کشم تا آن لحظه زيبا نصيبم شود ...
کاش می شد سرزمين عشق را در ميان گام ها تقسيم کرد، کاش می شد با نگاه شاپرک عشق را بر آسمان تفهيم کرد، کاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز کرد، کاش می شد با پری از برگ ياس تا طلوع سرخ گل پرواز کرد ...
عروسكم: می بينی هنوز همانم، همان قدر عاشق، همان قدر بی دل، هر روز که می گذرد نگاهت عاشقترم می کند و لبخندت شيفته ترم می کند، خدا می داند که چقدر به خاطر نبودنت گريه می کنم ...
آخرين تکه قلبم را به پروانه ای دادم که رنگ پرهايش سوی ديدن را از من گرفت، به او دادم چون از تمامی چيزهای دور و برم پاکتر بود، حتی آبی تر از حوض آبی خونه تنهاييم ...