حیف نون کارت عابر بانکش رو می اندازه توی حرم امام رضا، می گه: حاجتم رو بده تا رمزش رو بگم!
به حیف نون می گن دوست داشتی جای خدا بودی؟ می گه: نه. می گن: چرا؟ می گه: چون جای پیشرفت نداره!
حیف نون چند روز پشت سر هم می رفت گچ سوسک کش می خرید. مغازه دار ازش می پرسه چرا اینقدر گچ سوسک کش می خری؟ حیف نون می گه: آخه هرچی اینا رو پرت می کنم به سوسکها نمی خوره!
حیف نون آرپیجی رو بر عکس گذاشته بوده روی شونش. شلیک می کنه، بر می گرده می بینه همه ی خودی ها مُردن! می گه ببین خودی ها رو که این جوری کرده با دشمن چه کار کرده!
حیف نون سوار تاکسی میشه در رو نمی بنده. راننده می گه: در رو ببند.حیف نون می گه: زرنگی؟ می خوای دربست حساب کنی؟
دیوانه اولی: کی اومدی؟ دیوانه دومی: پس فردا. دیوانه اولی: پس فردا که هنوز نیومده. دیوانه دومی: می دونم چون کار داشتم، زودتر اومدم.
پسرى براى هديه تولدش از پدرش تقاضاى يك هفت تير واقعى داشت. پدر: چى؟ عقل از سرت پريده؟ پسر: من يك هفت تير درست و حسابى واقعى مىخواهم كه بتوانم با آن خوب شليك كنم. پدر: ديگه بسه، حرف حرفه منه يا حرف تو؟ پسر: البته تو پدر، اما اگر يك هفت تير واقعى داشتم…
حیف نون تلویزیونشو می ذاره زیر آفتاب تا برفک هاش آب شه.
حیف نون باباش می میره. بهش می گن مراسم نمی گیری؟ می گه نه، به جاش می ریم مشهد!
برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت: "این جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می کنم که با نبودش باعث شد من بتوانم این کتاب را تمام کنم!"
یک اختراع نام ببرید برای جبران اشتباهات بشر: محضر طلاق!
بچه ای که گم شده بود می ره پیش پلیس می گه: ببخشید شما خانومی رو ندیدید که من پیشش نباشم؟
حیف نون به اتاق رئیسش رفت و گفت: آقای رئیس! من برای ازدواج دو روز مرخصی می خوام. رئیس گفت: شما که یک هفته تعطیلی داشتین چرا ازدواج نکردین؟ حیف نون گفت: آخه نمی خواستم تعطیلاتم رو خراب کنم!
حیف نون می ره دستشویی عمومی، طولش می ده وقتی بیرون میاد بیرون بهش می گن خسته نباشید، حیف نون می گه شیرین کام باشید!
حیف نون تو ماشینش آهنگ عربی گذاشته بود با صدای بلند. بهش گیر می دن می گه: ای بابا! نمی ذارید تو این ماه محرم یه قرآن شاد گوش بدیم!
پسر كوچكى از مادرش پرسيد: وقتى كه من به دنيا آمدم تو كجا بودى؟ در بيمارستان عزيزم. پدرم كجا بود؟ البته در دفتر كارش. پدربزرگ و مادر بزرگ؟ خانه خودشان، كجا مىخواستى باشند؟ پسر بچه غرغر كنان گفت: هميشه همين طور است، هر وقت به خانه مىآيم، كسى نيست.
به حیف نون می گن به زنبورهایی که از کندو محافظت می کنن چی می گن؟ حیف نون می گه: خسته نباشید!
مشتری: آقا خواهش می کنم برای من یک خوراک جوجه بیاورید. پیشخدمت که تازه کار بود رفت و با یک بشقاب گندم برگشت!
به حیف نون می گن با آش جمله بساز. می گه: محمدی آش صلوات!
گدايى با حالت گريان و نزار به خانمى گفت: شما بايد موقعيت مرا درك كنيد. خيلى بدبختم، پدر معتاد، مادر مريض، بچههاى گرسنه. خانم دلش به رحم آمد و پول خوبى به او داد و سپس گفت: شما كى هستيد؟ من پدر خانوادهام.
كشيشى سر كلاس درس از بچهها پرسيد: بايد چه كار كنيد تا گناهان شما بخشوده شود؟ پسركى از ته كلاس: بايد گناه بكنيم آقاى كشيش.
یه مرد لنگ و یه مرد کور داشتن می رفتن که متوجه می شن یه دزد داره ماشینشون رو می بره. کوره به لنگه می گه من شماره شو یادداشت می کنم تو هم بدو دنبالش!
علییییییییییییییییییییییییییییییییی
به حیف نون می گن دوست داشتی جای خدا بودی؟ می گه: نه. می گن: چرا؟ می گه: چون جای پیشرفت نداره!
حیف نون چند روز پشت سر هم می رفت گچ سوسک کش می خرید. مغازه دار ازش می پرسه چرا اینقدر گچ سوسک کش می خری؟ حیف نون می گه: آخه هرچی اینا رو پرت می کنم به سوسکها نمی خوره!
حیف نون آرپیجی رو بر عکس گذاشته بوده روی شونش. شلیک می کنه، بر می گرده می بینه همه ی خودی ها مُردن! می گه ببین خودی ها رو که این جوری کرده با دشمن چه کار کرده!
حیف نون سوار تاکسی میشه در رو نمی بنده. راننده می گه: در رو ببند.حیف نون می گه: زرنگی؟ می خوای دربست حساب کنی؟
دیوانه اولی: کی اومدی؟ دیوانه دومی: پس فردا. دیوانه اولی: پس فردا که هنوز نیومده. دیوانه دومی: می دونم چون کار داشتم، زودتر اومدم.
پسرى براى هديه تولدش از پدرش تقاضاى يك هفت تير واقعى داشت. پدر: چى؟ عقل از سرت پريده؟ پسر: من يك هفت تير درست و حسابى واقعى مىخواهم كه بتوانم با آن خوب شليك كنم. پدر: ديگه بسه، حرف حرفه منه يا حرف تو؟ پسر: البته تو پدر، اما اگر يك هفت تير واقعى داشتم…
حیف نون تلویزیونشو می ذاره زیر آفتاب تا برفک هاش آب شه.
حیف نون باباش می میره. بهش می گن مراسم نمی گیری؟ می گه نه، به جاش می ریم مشهد!
برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت: "این جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می کنم که با نبودش باعث شد من بتوانم این کتاب را تمام کنم!"
یک اختراع نام ببرید برای جبران اشتباهات بشر: محضر طلاق!
بچه ای که گم شده بود می ره پیش پلیس می گه: ببخشید شما خانومی رو ندیدید که من پیشش نباشم؟
حیف نون به اتاق رئیسش رفت و گفت: آقای رئیس! من برای ازدواج دو روز مرخصی می خوام. رئیس گفت: شما که یک هفته تعطیلی داشتین چرا ازدواج نکردین؟ حیف نون گفت: آخه نمی خواستم تعطیلاتم رو خراب کنم!
حیف نون می ره دستشویی عمومی، طولش می ده وقتی بیرون میاد بیرون بهش می گن خسته نباشید، حیف نون می گه شیرین کام باشید!
حیف نون تو ماشینش آهنگ عربی گذاشته بود با صدای بلند. بهش گیر می دن می گه: ای بابا! نمی ذارید تو این ماه محرم یه قرآن شاد گوش بدیم!
پسر كوچكى از مادرش پرسيد: وقتى كه من به دنيا آمدم تو كجا بودى؟ در بيمارستان عزيزم. پدرم كجا بود؟ البته در دفتر كارش. پدربزرگ و مادر بزرگ؟ خانه خودشان، كجا مىخواستى باشند؟ پسر بچه غرغر كنان گفت: هميشه همين طور است، هر وقت به خانه مىآيم، كسى نيست.
به حیف نون می گن به زنبورهایی که از کندو محافظت می کنن چی می گن؟ حیف نون می گه: خسته نباشید!
مشتری: آقا خواهش می کنم برای من یک خوراک جوجه بیاورید. پیشخدمت که تازه کار بود رفت و با یک بشقاب گندم برگشت!
به حیف نون می گن با آش جمله بساز. می گه: محمدی آش صلوات!
گدايى با حالت گريان و نزار به خانمى گفت: شما بايد موقعيت مرا درك كنيد. خيلى بدبختم، پدر معتاد، مادر مريض، بچههاى گرسنه. خانم دلش به رحم آمد و پول خوبى به او داد و سپس گفت: شما كى هستيد؟ من پدر خانوادهام.
كشيشى سر كلاس درس از بچهها پرسيد: بايد چه كار كنيد تا گناهان شما بخشوده شود؟ پسركى از ته كلاس: بايد گناه بكنيم آقاى كشيش.
یه مرد لنگ و یه مرد کور داشتن می رفتن که متوجه می شن یه دزد داره ماشینشون رو می بره. کوره به لنگه می گه من شماره شو یادداشت می کنم تو هم بدو دنبالش!
علییییییییییییییییییییییییییییییییی