بستر خالی من
حسی پنهان در نی نی چشـمـانم
قلمی، عشقی، انگشتانی خسته
چند ورق سپید باران خورده
چه بنویسم؟
داشــتم از تو مـی نوشــتم
از شــعــلــه هــای ســوزان یـک خــواهــش
از لمس کلماتی که از قلبم به قلـم می آید
از عریانی نگاهت
از عشقی که جسمم را تراشیده
خواب در چشم ترم مهمان است
چه فرق میکند کجا به خواب روم؟
دیدار تو پشت پلکهایم به انتظار ایستاده است
میــدانم دســتانت شــوق کــودکـانه مــیخـواهد
از جنس شکفتن
با من بیا، شکسته ترین غزلم باش
با مـــن بـــیا، رویـــای خیـــس مــن!
حسی پنهان در نی نی چشـمـانم
قلمی، عشقی، انگشتانی خسته
چند ورق سپید باران خورده
چه بنویسم؟
داشــتم از تو مـی نوشــتم
از شــعــلــه هــای ســوزان یـک خــواهــش
از لمس کلماتی که از قلبم به قلـم می آید
از عریانی نگاهت
از عشقی که جسمم را تراشیده
خواب در چشم ترم مهمان است
چه فرق میکند کجا به خواب روم؟
دیدار تو پشت پلکهایم به انتظار ایستاده است
میــدانم دســتانت شــوق کــودکـانه مــیخـواهد
از جنس شکفتن
با من بیا، شکسته ترین غزلم باش
با مـــن بـــیا، رویـــای خیـــس مــن!