غم دل هست فراوان خدایا چه کنم؟
دیده و دل همه گریان خدایا چه کنم؟
تا به کی تاب و تحمل ،تا به کی در خود شکستن
سوختم ،از این همه هجران ،خدایا چه کنم؟
بهر هر درد طبیبی است ،دوایی است خدا
نیست دردم را درمان خدایا چه کنم؟
هر که در خویش کشد،درد و غمش را لیکن
نتوان کرد درد پنهان خدایا چه کنم؟
پر پرواز گرفته ، می روم در هر سو
همه دنیا گشته زندان،خدایا چه کنم؟
درد در بکشم،صورت بی رنگ چه کنم
همه درد گشته نمایان، خدایا چه کنم؟
دست بر دعا که تا ،صبر و قرارم بدهی
تن خسته در بیابان ،خدایا چه کنم؟
دیده و دل همه گریان خدایا چه کنم؟
تا به کی تاب و تحمل ،تا به کی در خود شکستن
سوختم ،از این همه هجران ،خدایا چه کنم؟
بهر هر درد طبیبی است ،دوایی است خدا
نیست دردم را درمان خدایا چه کنم؟
هر که در خویش کشد،درد و غمش را لیکن
نتوان کرد درد پنهان خدایا چه کنم؟
پر پرواز گرفته ، می روم در هر سو
همه دنیا گشته زندان،خدایا چه کنم؟
درد در بکشم،صورت بی رنگ چه کنم
همه درد گشته نمایان، خدایا چه کنم؟
دست بر دعا که تا ،صبر و قرارم بدهی
تن خسته در بیابان ،خدایا چه کنم؟