ای ثانیه ها ترا بخدا از من نگریزید
ای ثانیه های خاک آلود آن دور دستها چه می کارند
که از نگاه لاله ها آتش فواره می کشد
مردی گریست که ای یاران این دست از آن کیست ؟
و آن سوتر مردی بی اختیار بر روی دستها راه می رفت مردی که پا نداشت
آه ای ثانیه های خاک آلود ترا بخدا چنین به تعجیل از مقابلم نگریزید
که من هم در این بیابان گلی گم کرده ام ...
ای ثانیه های خاک آلود آن دور دستها چه می کارند
که از نگاه لاله ها آتش فواره می کشد
مردی گریست که ای یاران این دست از آن کیست ؟
و آن سوتر مردی بی اختیار بر روی دستها راه می رفت مردی که پا نداشت
آه ای ثانیه های خاک آلود ترا بخدا چنین به تعجیل از مقابلم نگریزید
که من هم در این بیابان گلی گم کرده ام ...