دوش، آن رشته های ياس، كه بود خفته بر سينه دل انگيزت
راست گفتی كه آرزوی منست كه چنان گشته گردن آويزت
با چه لبخندهای ناز آلود، با چه شيرين نگاه شور انگيز
باز كردی زگردن و دادی به من آن ياسهای عطرآميز
بوسه دادم بسی به ياد تواش دلم از دست رفت و مست شدم
آن چنان كه به شوق بوييدم كه به بوی خوشش زدست شدم
دوش تا وقت بامداد مرا گل تو در كنار بالين بود
در بر من بخفت و عطر فشاند بسترم، تا به صبح، مشكين بود
به شگفت آمدم كه: اين همه بوی زگلی اين چنين عجب باشد
حيرتم زد كه: راز اين گل چيست ؟ كه چنينم از آن طرب باشد
آه دانستم، ای شكوفه ناز راز اين بوی مستی آميزت
كاندر آن رشته بود پيچيده تاری از گيسوی دلاويزت
راست گفتی كه آرزوی منست كه چنان گشته گردن آويزت
با چه لبخندهای ناز آلود، با چه شيرين نگاه شور انگيز
باز كردی زگردن و دادی به من آن ياسهای عطرآميز
بوسه دادم بسی به ياد تواش دلم از دست رفت و مست شدم
آن چنان كه به شوق بوييدم كه به بوی خوشش زدست شدم
دوش تا وقت بامداد مرا گل تو در كنار بالين بود
در بر من بخفت و عطر فشاند بسترم، تا به صبح، مشكين بود
به شگفت آمدم كه: اين همه بوی زگلی اين چنين عجب باشد
حيرتم زد كه: راز اين گل چيست ؟ كه چنينم از آن طرب باشد
آه دانستم، ای شكوفه ناز راز اين بوی مستی آميزت
كاندر آن رشته بود پيچيده تاری از گيسوی دلاويزت