قصه ی دنیای فانی
قصه ی تکراری درد
ماجرای عشق و نفرت
در تضاد قرمز وزرد
قلبامون سنگی و تنها
دستامون سرد و بی احساس
دیگه هیچ اشکی نمونده
اگرم هست اشک تمساس
آدما با چشم بسته
رد می شن از رو دل هم
نمی خوان چیزی بدونن
هیچکدوم از مشکل هم
بی تفاوت،بی محبت
یخ زده عاطفه هامون
این چه دردیه خدایا
دور می شه قافله هامون
کاش می شد پلی بسازم
که راهی بین دلا شه
آدما عاشق هم شن
هیچکسی تنها نباشه
قصه ی تکراری درد
ماجرای عشق و نفرت
در تضاد قرمز وزرد
قلبامون سنگی و تنها
دستامون سرد و بی احساس
دیگه هیچ اشکی نمونده
اگرم هست اشک تمساس
آدما با چشم بسته
رد می شن از رو دل هم
نمی خوان چیزی بدونن
هیچکدوم از مشکل هم
بی تفاوت،بی محبت
یخ زده عاطفه هامون
این چه دردیه خدایا
دور می شه قافله هامون
کاش می شد پلی بسازم
که راهی بین دلا شه
آدما عاشق هم شن
هیچکسی تنها نباشه