دادی و دادند صد قول سر خرمن به من
از کسی چیزی نماسید عاقبت جز من به من!
گردنم از خوبی نادیده صدها مهر خورد
آن چنان که معترض شد عاقبت گردن به من
بار الها! دخمه ای در خنزر آبادت بده
گر ندادی خانه ای دوبلکس در جردن به من
مرد این دوران پیاده، زن در این دوران سوار
زن به جای خود، چه ها بین کرده مادرزن به من!
روزگار آبستن غمها و شادیها بود
لیک غیر از غم نداد این چرخ آبستن به من
هر چه فوت و فن بلد بودم زدم نزد حریف
ای دریغا چرخ گیتی زد فقط یک فن به من
ساده و بی غل و غش بودم، نمیدانم چرا
هر کسی از ظن خود می داشت سوءظن به من
زندگی یک نردبان و خلق آویزان از آن
گو رسید اوجش به تو ای یار و افتادن به من
کار ما با پنبه می سازند یاران دغل
زخم کاری را نخواهی زد تو ای دشمن به من!
گفته اند اول خودت، دوم کسی اما رفیق!
هم جوالدوزت فرو کردی و هم سوزن به من!
بد فراوان دیدم، اما باز خوبی می کنم
چونکه عزرائیل خواهد زد سری حتما" به من!
قسمت «دانش» از این دنیای پهناور چه بود
گر نمیدادی خدایا ذوق طنزیدن به من؟!
از کسی چیزی نماسید عاقبت جز من به من!
گردنم از خوبی نادیده صدها مهر خورد
آن چنان که معترض شد عاقبت گردن به من
بار الها! دخمه ای در خنزر آبادت بده
گر ندادی خانه ای دوبلکس در جردن به من
مرد این دوران پیاده، زن در این دوران سوار
زن به جای خود، چه ها بین کرده مادرزن به من!
روزگار آبستن غمها و شادیها بود
لیک غیر از غم نداد این چرخ آبستن به من
هر چه فوت و فن بلد بودم زدم نزد حریف
ای دریغا چرخ گیتی زد فقط یک فن به من
ساده و بی غل و غش بودم، نمیدانم چرا
هر کسی از ظن خود می داشت سوءظن به من
زندگی یک نردبان و خلق آویزان از آن
گو رسید اوجش به تو ای یار و افتادن به من
کار ما با پنبه می سازند یاران دغل
زخم کاری را نخواهی زد تو ای دشمن به من!
گفته اند اول خودت، دوم کسی اما رفیق!
هم جوالدوزت فرو کردی و هم سوزن به من!
بد فراوان دیدم، اما باز خوبی می کنم
چونکه عزرائیل خواهد زد سری حتما" به من!
قسمت «دانش» از این دنیای پهناور چه بود
گر نمیدادی خدایا ذوق طنزیدن به من؟!